چند وقتی بود که از بیخوابی های طولانی و از اینکه تمام روز باید از تو مراقبت کنم خسته شده بودم.
یک روز سرد زمستونی که صبح زود داشتم میرفتم سر کار (هوا حدودا -30 بود)
همسایمون رو دیدم که دو تا پسرهای کوچولوشو سوار ماشین میکنه ببره بذاره مهد.
یه لحظه از خودم شرمنده شدم.
بیشتر حیوونها بچه هاشونو از وقت تولد تا وقتی بتونن برای خودشون سر پناه پیدا کنن پیش خودشون نگه می دارن و با عشق ازشون مراقبت می کنن.
ولی ما ادما
همینکه بچه مون به دنیا می آد ... همه می گن بغلش نکن بغلی می شه و ... .
یه کم از حیوونا یاد بگیرم بد نیست.
سلام گرامی
همه چیز رو باید از حیوونها یاد بگیریم تو مجله دیدم سه یوز÷لنگ یه بچه آهو را نوازش میکردند بجای خوردن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مثل باران
من نمیگویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی،
پاک، روشن،
مثل باران،
مثل مروارید باش
فریدون مشیری
حضورت به من گرمی میدهد
سلام
ممنون که سر زدین
وب جالبی داری تبریک می گم
سلام و مرسی از یازدیدتان
برایتان آرزوی خوبیها را دارم
شب آشیان شبزده
چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا
مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن
تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر ، شهر یار نیست
مرا به خانه ام ببر
ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره می زند
که شب ، ترانه ساز نیست
مرا به خانه ام ببر
که عشق در میانه نیست
مرا به خانه ام ببر
اگر چه خانه ، خانه نیست